پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
امروز روز 29 خرداد مصادف با 27 رجب(مبعث رسول اکرم ص) سالروز شهادت دکتر علی شریعتی فرزانه ی بلند مرتبه ی سرزمین آریایی و فیلسوف و نویسنده و دانشمند سبزه واری که یکی از روشنفکر ترین افراد تاریخ کل ایران میباشد است و هر کسی حتی برای یکبار یک جمله از سخنانش را بخواند شیفته ی وی می شود ، من کاری ندارم که از حرفای این استاد برداشت سیاسی میکنند و حتی شنیده ام که جوانی را برسر تبلیغ سخنان و کتاب های او در تهران اعدام کردن؛ واقعیتش ترس داشتم که مطالبش رو تبلیغ کنم و آشکارا مطالبش رو بخونم ولی وقتی پارسال دیدم که تو کتاب ادبیات2 مدرسه مون درسی رو به معرفی شاهکار های دکترشریعتی اختصاص داده بود و با دیدن اون متن به خودم گفتم: خوب... اگه این استاد غیر مجاز بود پس چرا تو کتاب درسی ما نوشتنش؟؟؟!!! پس به خودم جرات دادم تا حتی سخنان استاد رو تو کاغذ آ4 تایپ کنم و به کلاس مون بزنم به کمک برو بچ ؛ همه ی معلما ازم استقبال کردن و حتی واسه معلمان:ادبیات و زبان انگلیسی و زبان فارسی و... مقاله ی فلسفه ی عاطفیه استاد رو پیرینت کردم و بهشون دادم؛ بعدش تصمیم گرفتم وبلاگی رو درست کنم و تقدیمش کنم به روح پر فتوح استاد عزیزم که شب و روزم شده خوندن مطالبش و گریه کردن برای تنهاییه ایشون در میان مردمی که به فکر منافع خود بودند و کاری به کار مملکت خودشون نداشتند؛ انقدر براش گریه میکنم که خیلی وقتا کتابش تو دستم خوابم میبره؛ شاید بگین دیوونه م ولی یه بار فقط اگه فلسفه ش رو بخونین حالتون بهتر از من نمیشه!!! استاد رو تو همچین روزی تو سال56 تو پاریس اقامتگاهش شبانه میکشنش و استاد رو تا جایی که من اطلاع دارم در دمشق کنار قبر مطهر زینب کبری در حیاط صحن حرم به خاک سپردن من به دمشق و بیروت خیلی سفر کردم ولی تا اون موقع نمیدونستم که مزار استاد هم اونجاست... ایشالله این دفعه میرم سر مزارش و یه دل سیر باهاش درد دل میکنم... <<شهادت>> آه که من سالیان سال در حسرت این کلمه(شهادت)نشسته ام... درباره ی کاری که حسین (ع) در تاریخ کرده است بسیار سخن گفته اند و بسیار نوشته اند، و می گویند و مینویسند. قدما به گونه آن را توجیه کرده اند، و متجدّدین روشنفکر به گونه یی دیگر. اما من تازگی متوجه شدم که امکان ندارد کاری را که حسین کرده است بفهمیم مگر این که بفهمیم<<شهادت>>چیست؟ من من دیگر آخرای عمرم را سپری میکنم درست است که 43 - 44 سال بیش ندارم ولی همیشه سایه ای را به دنبال خویش احساس میکنم که میخواهد مرا به جهان ابدبت ببرد ؛ و چه خوب است که این جان بخاطر کشورم بخاطر ملت م بخاطر افکار مردم م از دست دهم... آیا خدمت به کشور و شهادت فقط به تفنگ در دست داشتن و جنگ میگویید؟؟! من از 18سالگی سعی برآن داشتم که افکارات ملت م را روشن کنم هر چند که موفق نشدم ولی بعد از مرگم مرا خواهید شناخت من همیشه آرزو داشتم تا آخرین توانم فریاد زنم ولی دیگر نمیتوانم خیلی خسته م ازین افکار اگر دیدی من توان فریاد ندارم اگر دیدی من تلاشی برای فریاد نمیکنم، اگر به فریاد موفق نشدم خاموش میشوم و ساکت میشوم چون متنفرم ازین که آرام آرام ناله کنم؛ من خاموش میشوم تا با سکوتم همه چیز را برملا کنم من ساکت میشوم تا ملت م بیدار شود من ساکت میشوم تا افکار ها دوباره زنده شود من ساکت میشوم تا خودم را بشناسم چون خودشناسی مهم ترین رکن خداشناسی است و همیشه با این خیال زندگی میکنم که کوروش کبیر گفته: مرا نه مومیایی کنید و نه در طابوت های طلایی قرار دهید مرا در خاک مملکتم دفن کنید تا لحظه به لحظه با از بین رفتنم ؛ با ذرات تنم ، ذرات سرزمینم را تشکیل دهم... تنهایی در میان افکار ملت این سرزمین ، مثل تنهایی در کویر است مثل تنهایی مُردن است؛ من همیشه در این بیابان محتاج و به دنبال قطره ای باران بودم ولی در سرزمینی که هیچ ابری وجود ندارد ، انتظار قطره ای باران ، خیالی خام است بر روح پر فتوح و عظمت استاد صلوات
Design By : Pichak |